زشت و زیبا....

روزی زیبایی و زشـتی در ساحـل دریـایی به هم رسیده،تصمیم گرفتند تا خود را در دریا بشویند،،، لباس از تن در آورده،در آب به شـنا پرداخـتـنـد. پـس از انـدکی،زشتی به ساحـل برگـشـت، لباس زیـبـایی را به تن کرد، راهـش را گـرفـت و رفـت. زیبایی که اندکـی بعد از دریا بـیـرون آمد، اثری از لباس های خود ندید و چـون از برهـنه بودن خجـالـت می کـشـید،به ناچار لباس زشتی را به تن کرد و به راه افـتاد،از آن روز به بعـد،مردان و زنان بسیاری آن دو را با هم اشتباه گرفتند،

سلام یا عزیز....

ای برتر از عروج ملک اعتلای تو

باشد کمال نعمت رحمان ولای تو

 

آنکس که دید روی تو، از غیر دیده دوخت

بیگانه می شود زجهان آشنای تو

 

 عزم رمیم را ز سخن روح می دمد

سحر بیان لعل لب جانفزای تو

 

 ملک و منال و جاه چه آید به کار ما؟

بی اعتنا به جاه سلیمان گدای تو

 

 یابن الحسن، ولیّ خداوند ذوالجلال!

تا کی نهان به پرده غیبت لقای تو؟

 

 هر روز و هر شبم دعاخوان، مگر شود

پیک دعای سوختگان ره گشای تو

 

 حزب خدا و جُند خدایت رکابدار

فتح و ظفر کتیبه نقش لوای تو

 

 کی مژده می برند به عیسی که العجل

سوی نماز شد به زمین مقتدای تو

 

 بازآ  ببین که خاک وطن لاله زار شد

ز خون گلرُخان ذبیح منای تو

 

 بنگر حسینیان زمان را که می کنند

ایثار جان چگونه به کرب و بلای تو

 

 بازآ  که جان ما به لب آمد زانتظار

ای جان فدای جلوه احمد نمای تو

 

 با خون نوشته اند شهیدان به راه عشق

جان را چه ارزشی است که گردد فدای تو؟

 

  " واصل" چو سر برآورد از خاک، باز هم

دارد سر سرودن مدح و ثنای تو

 

التـــــــــــــــــماس دعـــــــــــــــــــــــــا

دل سوخته....

 

دل سوخته ای خواهم تا هم نفسم باشد

من خانه نشین غم او هم قفسم باشد

 دل سوخته ای محرم با درد شب و روزم

از غربت ایامم داند زچه می سوزم

از عمق نگاه من خواند غم دلتنگی

دل مرده از این بودن در انجمنی سنگی

آهسته به او گویم از غربت و تنهایی

دنیای غلط خورده با صبر و شکیبایی

گویم ز غم ومحنت دل ساده شکستن ها

حسرت به دل و خسته از گوشه نشستن ها

تقدیر ورق خورده در تیرگی شبها

روزه به سکوتی در هم خواهشی لبها

آری ز هم آغوشی با سایه مهتابی تاریکی و شعر و من  با کرمک شب تابی

گویم ز غم عشق و دل سوختگیهایم

بین همه لولیدن در خلوت غم هایم

رویای مه و شب را در گوش که میگوید

دنیا و ملیحه بین دل سوخته می جوید؟

زندگی....

زندگی رسم خوشایندی نیست؛ زندگی اجباریست لاجرم باید زیست

ممنون از سیدرا

شعر از کبریا

نشنو از نی ؛نوای بی نواست  / بشنو از دل ؛حریم کبریاء ست 

نی چو سوزد تل خاکستر شود / دل چو سوزد محرم دلبر شود

                         

سلام به همه دوستان مخصوصا سیدرا جون

عاشق یعنی طلوع زندگی.... با صداقت همنشین گل شدن.... مثل ماه اسمان تنها شدن.... عاشق یعنی تا سحر.... غرق دنیای رویاها شدن.... عاشق یعنی تحمل؛ انتظار.... تا ابر با درد یکی شدن.... پر ز گهر های دریایی شدن....

سلام به همه دوستان مخصوصا به سیدرا جون

از دریا پرسیدم محبت چیست؟ گفت بی نیاز تر از من / از اتش پرسیدم محبت چیست؟ گفت:سوزانتر از من/ از اب پرسیدم محبت چیست؟ گفت:روانتر از من/ از خاک پرسیدم محبت چیست؟ گفت:افتاده تر از من/ از شمع پرسیدم محبت چیست؟ گفت: گرمتر از من/ از گل پرسیدم/  محبت چیست؟ گفت:زیبا تر از منو تو چه می گویی ای عشق من....      من مگم محبت یعنی همه وجود تو ای قلب من....